این بار ماموریت مامانی و تنهایی شما!!!
خوشگلای نازم اینبار مامانی مجبور شد که یه ماموریت دو روزه بره و شما رو با بابایی مهربون بذاره .هرچند زیاد مایل به رفتن نبودم اما وقتی رفتم خوشحال شدم چون برام یه تجربه جدید بود.روز دوشنبه چون پرواز تهران کنسل شده بود رفتم مشهد هنوز تازه رسیده بودم که سینای گلم تماس گرفتی و گفتی مامانی بران سوغاتی چی خریدی؟ آخه با هزار دوز و کلک و قول سوغاتی تونستم بذارمتو برم پیله شده بودی که منم باهت میام قول میدم پسر خوبی باشم...فدات بشم الهی کاش میدونستی که یه لحظه هم دوری از شما برام مثل یه سال میگذره اما چه کنم که مجبور بودم... اون شب مشهد خیلی خوش گذشت و جاتون حسابی خالی بود خلاصه روز بعد رفتم تهران ، هوا خیلی سرد بود اما عصرش از ترس زبون شما عسلا م...
نویسنده :
مامان
23:31